English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
He has a good permanent job. U شغل ثابت خوبی دارد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
our library is well stocked U خوبی دارد
He writes well . he wields a formidable pen . U قلم خوبی دارد
he has a fine p in the town U اوخانه خوبی در شهر دارد
He has a strong punch. U ضرب دست خوبی دارد ( مشت قوی )
blessing in disguise <idiom> U [چیز خوبی که در ظاهری نه چندان خوب قرار دارد]
sample U مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
sampled U مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
letter quality printing U چاپ با چاپگر matrix-dot که نوشتار با کیفیت بهتر دارد به خوبی ماشین تایپ با افزایش فاصله بین نقاط
boost charge U ولتاژ ثابت و اولیهای که به باطری داده میشود تا انرابرای استارت موتور اماده نگه دارد
currents U جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
current U جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
constant displacement pump U پمپی با خروجی ثابت که درهر دور گردش مقدار ثابتی سیال جابجا میکند و مقدارجریان تنها بستگی به سرعت گردش ان دارد
scalar U متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
static employment U کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
fixed capital U سپرده ثابت اموال ثابت یکان
static test U ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
retardation U [افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین] [در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
standing order U دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing orders U دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
goodness U خوبی
wellness U خوبی
primeness U خوبی
Excellency U خوبی
Excellencies U خوبی
admirableness U خوبی
goodliness U خوبی
niceties U خوبی
nicety U خوبی
agreeableness U خوبی
agreeability U خوبی
charmingness U خوبی
niceness U خوبی
good wishes U ارزوی خوبی
lambhood U بره خوبی
the watch is warranted U خوبی ساعت
a nice guy U مرد خوبی
a nice guy U آدم خوبی
with the best of them <idiom> U به خوبی هرکس
epicurus U و خوبی است
fineness U لطافت خوبی
gracing U زیبایی خوبی
bovarism U بوواری خوبی
the work was well paid U پول خوبی
graces U زیبایی خوبی
graced U زیبایی خوبی
grace U زیبایی خوبی
as good as U بهمان خوبی
I made a decent profit. U سود خوبی بر دم
excellence U خوبی تفوق
poverty is a good test U خوبی است
what a nice man he is! U چه ادم خوبی است !
maintain U به خوبی مراقبت شده
worse for wear <idiom> U نهبه خوبی جدیدتر
maintained U به خوبی مراقبت شده
cash cow <idiom> U منبع خوبی از پول
He is a good ( nice ) fellow(guy) U اوآدم خوبی است
maintains U به خوبی مراقبت شده
Both of us will make a good team. U ما دو تا تیم خوبی میسازیم.
He pocketed a tidy sum. U پول خوبی به جیب زد
feel like a million dollars <idiom> U احساس خوبی داشتن
out of kilter <idiom> U دربالانس خوبی نبودن
they put up a good fight U جنگ خوبی کردند
have a time <idiom> U زمان خوبی داشتن
kick up one's heels <idiom> U زمان خوبی داشتن
. The car is gathering momentum. U اتوموبیل دارد دور بر می دارد
he is a bad husband U خانه دار خوبی نیست
It is avery good ( an original ) idea. U فکر بسیار خوبی است
It has been a very enjoyable stay. اقامت بسیار خوبی داشتیم.
She made a good wife. U اوزن خوبی ازآب درآمد
That was a very good meal. غذای خیلی خوبی بود.
Good number ! U حقه [نمایش] خوبی بود!
I got good marks in the exams . U نمرات خوبی درامتحان آوردم
bite the hand that feeds you <idiom> U جواب خوبی را با بدی دادن
She has been a good wife to him. U همسر خوبی برایش بوده
live it up <idiom> U روز خوبی راداشته باشید
to pocket a tidy sum <idiom> U پول خوبی به جیب زدن
to set a good example U سرمشق خوبی گذاشتن یا شدن
What find bath. U عجب حمام خوبی است
have an eye for <idiom> U سلیقه خوبی درچیزی داشتن
standing U ثابت دستورالعمل ثابت
qualities U ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
fizzle out <idiom> U خراب شدن بعداز شروع خوبی
we went for a good round U گشت خوبی زده برگشتیم به خانه
get to first base <idiom> U موفق بودن ،شروع خوبی راداشتند
He has a poor service record in this company. U دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
quality U ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
paragons U مقیاس رفعت و خوبی نمونه کامل
paragon U مقیاس رفعت و خوبی نمونه کامل
well handled U بطرز خوبی مورد عمل قرارگرفته
coloury U دارای رنگی که نماینده خوبی کالایی است
This is a good residential are ( neighbourhood ) . U اینجا محل ( محله ) مسکونی خوبی است
He left a great name behid him . U نام خوبی از خود بجای گذاشت ( پس از مرگ )
steady U مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadies U مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadied U مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadiest U مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadying U مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
We all think he is very nice. U ما همه فکر می کنیم که او [مرد] آدم خوبی است.
organizations U روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
organization U روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
organisations U روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
beauty is in the eyes of the beholder <proverb> U اگر بر دیده مجنون نشینی به غیر از خوبی لیلی نبینی
Walls have ears <idiom> U دیوار موش دارد و موش گوش دارد [اصطلاح]
optical U طرح حرف که توسط خواننده OCR به خوبی قابل خواندن است
labor theory of value U براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
graphics U UDV مصخصو که تصاویر گرافیکی رنگی و با resolution را به خوبی متن نشان میدهد
zero insertion force socket [قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
enclave economices U اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
walls here ears U دیوار موش دارد موش گوش دارد
fixes U ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
fix U ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
utilitarianism U بر اساس این مکتب معیار سنجش همه چیزحداکثر خوبی و فایده برای حداکثر تعداد اشخاص است
dark bulb U نوعی لامپ اشعه کاتدی که هنگام خاموش بودن سیاه بنظر می رسد و به تصاویرویدئویی وضوح خوبی میدهد
aniline U رنگ شیمایی آنیلینی که ارزان قیمت بوده ولی ثبات رنگی خوبی ندارد لذا مناسب رنگرزی فرش نیست
the end sanctifies the means U خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
He's a good director but he doesn't bear [stand] comparison with Hitchcock. U او [مرد ] کارگردان خوبی است اما او [مرد] قابل مقایسه با هیچکاک نیست.
He shoots well U خوب تیر می اندازد ( تیر انداز خوبی است )
onion skin U پوست پیاز [از این رنگینه طبیعی برای تهیه رنگ زرد نخودی استفاده می شود اگرچه ثبات رنگی خوبی ندارد.]
rates U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
the well was a bad producer U ان چاه یک چاه نفت خیز خوبی نبود
rate U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
Energy Star U استانداردی در صفحه نمایش کامپیوتر یا سایر وسایل الکتریکی برای اینکه بگوید محصول به خوبی طراحی شده است و الکتریسیته را هدر نمیدهد
Farahan U فراهان [این ناحیه در استان مرکزی با بافت های هراتی، میناخانی و گل حنائی در قرن نوزدهم میلادی بازار جهانی خوبی داشته و شاخص آن استفاده از پودهای آبی و صورتی بوده است.]
dead wool U پشم مرده [که از بدن حیوان مرده یا ذبح شده توسط مواد شیمیایی جدا شده و خاصیت رنگ پذیری خوبی ندارد.]
specifics U ثابت
fixed U ثابت
established U ثابت
firm U ثابت
rugged U ثابت
specific U ثابت
standstill U ثابت
firmer U ثابت
solids U ثابت
firmest U ثابت
invariable U ثابت
firms U ثابت
solid U ثابت
leger or ledger U ثابت
fix U ثابت
fixes U ثابت
steadier U ثابت تر
settled U ثابت
fiducial U ثابت
fixed bridge U پل ثابت
immovable U ثابت
loyal U ثابت
disputeless U ثابت
changeless U ثابت
static U ثابت
permanent U ثابت
constants U ثابت
steadied U ثابت
stable U ثابت
thetical U ثابت
stables U ثابت
sustain U ثابت
patting U ثابت
resolute U ثابت
patted U ثابت
thetic U ثابت
fixing U ثابت
sustained U ثابت
sustains U ثابت
undeviating <adj.> U ثابت
unswerving <adj.> U ثابت
incommutable U ثابت
inalterable U ثابت
pats U ثابت
pat U ثابت
pegged U ثابت
steady U ثابت
truer U ثابت
truest U ثابت
steadiest U ثابت
indelible U ثابت
unshaken U ثابت
equable U ثابت
stationary U ثابت
steadies U ثابت
hard and fast U ثابت
steadying U ثابت
true U ثابت
constant U ثابت
constant U عدد ثابت
quantum of action U ثابت پلانک
to stand fast U ثابت بودن
constant U ثابت قدم
parameters U ضریب ثابت
parameters U مقدار ثابت
proportionality constant U ثابت تناسب
real constant U ثابت حقیقی
rhumb line U راه ثابت
rate constant U ثابت سرعت
parameter U ضریب ثابت
prover U ثابت کردن
resolvedly U با عزم ثابت
parameter U مقدار ثابت
steady state U حالت ثابت
regular salary U حقوق ثابت
stefan's constant U ثابت استفان
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com